افسوس که آنچه بر آدم روا می شود، هیچ احدی جز خودش از آن خبردار نمی شود.
محمود دولت آبادی، روزگار سپری شده مردم سالخورده
در ترافیک و پشت چراغ قرمز دیدین که چطور سپر به سپر به هم می چسبیم. جلوی عابر بانک و صف نانوایی وزش نفس ها و ضربان قلب ها رو هم می شنویم. در پیاده روها و پاساژها و مغازه ها معمولاً به هم می خوریم و می سابیم! از نکاتی که در فرنگ نظرم رو جلب کرد فاصله ی آدم ها بود در راه رفتن، در صف ایستادن، در کنار هم نشستن. فاصله فیزیکی تا حد ممکن حفظ می شد. خوب که تامل کنید نکته ی بسیار مهمی پیدا می کنید. ایراد کار ما آنجاست که به طور ذهنی هم فاصله ای را رعایت نمی کنیم. فاصله با افکار اطرافیانمان، فاصله با زندگی خصوصی دیگران، فاصله با سلایق و خصوصیات آدم ها. وقتی فاصله مان با زندگی دیگران را حفظ نمی کنیم، آن وقت خیلی راحت همه جا به طور فیزیکی هم به هم نمی چسبیم.
تمرین کنیم فاصله ی ایمنی را رعایت کنیم. اول در ذهن مان در مواجه با مسائل زندگی، بعد در کوچه و خیابان، در صف ها و ترافیک.
اگر واقعاً بنا داریم مشکلمان را (هر مشکلی) با کسی (هرکسی) حل کنیم باید ابتدا به او نزدیک بشویم.اگر واقعاً بخواهیم به کسی نزدیک بشویم باید این توانمندی را داشته باشیم که برای لحظاتی خود و حقیقتی که فکر می کنیم در اختیار ما هست را فراموش کرده و بتوانیم قضیه را از دید او ببینیم. اینجا دقیقاً همانجایی است که معجزه می تواند اتفاق بیفتد. این قاعده جهان شمول و مکان شمول و همه چیز شمول است.
حسرت روزهای رفته را نمی خورم
جز یک شب تابستان
که حسابش جداست
(ناظم حکمت)
دلدار: آنکه دل در اختیارش است. آنکه دلی در پیش او در گرو است.
دلبر: کسی که دل را برده است. کسی که توانایی بردن دل را دارد.
دلداده: کسی که اختیار دل را به دیگری داده است. کسی که دلش را واگذار کرده است.
دوگانگی رفتاری عجیبی داریم ما ایرانی ها. در بیان و محاوره، تعارفات عجیب و غریب و اغراق شده فراوان به کار می بریم. در خیابان برای نیم متر جلوتر بودنِ در ترافیک حاضریم یقه ی یکدیگر را پاره کنیم.