یک ساعت و نیم

همیشه از آرزو هایم بوده که معلم جغرافیای مدرسه باشم. یک بار به اندازه ی یک زنگ یک ساعت و نیمه در یک مدرسه ی راهنمایی در کرمان این آرزو محقق شد. یک ساعت و نیمی که شیرینی تجربه اش را هنوز به همراه دارم. در دورانی که خودمان محصل بودیم درس تاریخ و جغرافیا مختص معلمین بازنشسته بود. شیوه چنان بود که می خواندیم و معلم سوال می گفت و ما زیر جواب خط می کشیدیم، حفظ می کردیم و امتحان می دادیم. زمانی هم که خودمان وارد مدرسه داری شدیم فهمیدیم که دروسی چون تاریخ و جغرافیا نیاز به دانش و پیشینه ی تحصیلات و حتی تجربه ی خاصی ندارد. درسی بود که زمین می ماند تا هرجا برنامه جا داد و دبیری زمان داشت به او می رسید! نتیجه اش هم مشخص بود که محصلین علاقه ای به آن نشان نمی دادند. کتاب های جغرافی مان بیشتر دفتر نقاشی برای گذراندن ساعات خسته کننده ی درس بود. شاید همه ی آن چیز که از سال هال جغرافی خواندن در ذهن ها مانده است این باشد که سرزمین مان دارای سه گونه آب و هوا است: گرم و خشک، سر و مرطوب و معتدل…

نگاه های خیره و مشتاق محصل ها در آن یک ساعت و نیمی که سر کلاس سوم راهنمایی با بچه ها از جغرافیا حرف زدیم به یادم مانده است. در نظام آموزشی معیوب فعلی ما که همه معیار ها حول درس ریاضی می گردد، آن زنگ جغرافیا برای طفلان معصوم فرصتی بود که بادی به ذهن انباشه از دروس بی مصرف و زمخت شان بخورد. می دانم که ایرادات نظام آموزشی ما بسیار کلان تر از ایرادات وارده به طرح و اجرای یک درس چون جغرافیا است اما همین مشت نمونه ی خوبی است از خروارِ میلیون ها ساعت به هدر رفته در مدارس ما که می توانست آموزنده ی چیزی مفید و برانگیزاننده ی اشتیاقی جدید باشد. امیدوارم روزی بتوانم معلم جغرافیای بچه ها باشم. حتی اگر باز فقط به اندازه ی یک ساعت و نیم باشد.

اشتراک‌گذاری

اول مهر

peyrajeh070 copy12

روستای پیرجه، مرزن آباد، مازندران

در هر گوشه ای از این دنیا که باشم، اول مهر برایم بوی مدرسه را می دهد. بوی ماه مهر، هیاهوی بچه ها،طعم تلخ مداد پاک کن دار در ایام محصلی و صدای گچ سفید روی تخته سیاه سبز رنگ در ایام معلمی!

اشتراک‌گذاری

ما و زبان انگلیسی

زمانی که روزنامه ها را در ایران ورق می زنید صفحات بسیاری از آن اختصاص دارد به تبلیغات کلاس های گوناگون آموزش زبان انگلیسی. از تضمین های صد درصدی مکالمه ی روان در چهار هفته! تا یاد گیری زبان انگلیسی حتی در خواب! در و دیوار شهر هم سرشار از تبلیغات و ادعاهای خوش آب و رنگ این کلاس ها است. بازار تهیه و فروش کتب و رسانه های آموزشی زبان انگلیسی هم در ایران داغ داغ است. به همه ی این ها اضافه کنید که در نظام آموزشی جاری ایران دانش آموزان از سال اول راهنمایی تا پایان دوره ی دبیرستان در حدود ۷ سال زبان انگلیسی می آموزند و آن ها که به دانشگاه راه پیدا می کنند متناسب با رشته ی تحصیلی واحد های زبان تخصصی می گذرانند. با تجربه یی که در سالیان اخیر در حیطه ی آموزش در ایران داشته ام باید عرض کنم با وجود همه ی این تاکید ها و تلاش ها در جهت آموزش و یادگیری این زبان، چیزی که به عنوان ماحصل این سیستم آموزشی می بینیم بسیار تاسف بار است. فارغ التحصیلان دانشگاهی حتی در مقاطع تحصیلات تکمیلی پس از سال ها تحصیل اجباری و اختیاری این زبان هنوز از تکلم به این زبان حتی در امور روزمره عاجز اند. این قضیه همواره برایم سوال برانگیز بود که کجای کار اشکال دارد که خروجی سیستم آموزش زبان تا به این اندازه تاسف انگیز است. زمانی که به انگلستان آمده و مشغول به تحصیل شدم اسباب تاسف و تعجبم مضاعف شد به دودلیل. اول این که ایرانی های بسیاری را دیدم که در دانشگاه های این جا تحصیل می کنند و بیشترشان هم چنان اشکالات پایه ای در بکار گیری زبان انگلیسی دارند و دوم آنکه دانشجویانی از سایر نقاط دنیا که برخی از آن ها یاد گیری این زبان را تنها در دو سه سال گذشته آغاز کرده بودند و به راحتی به این زبان تکلم می کردند!

راه حل مشکل را در کجا باید جست؟! تردیدی وجود ندارد که جوانان ایرانی چیزی به لحاظ هوش و حافظه و کشش ذهنی از دیگر ملل دنیا کم ندارند. دانشجویانی که در مقاطع تحصیلات تکمیلی در این جا تحصیل می کنند هم اکثراً از چندین خوان علمی برای اثبات توانایی هایشان گذشته اند. کجای کار ایراد دارد که با وجود میلیاردها تومان هزینه و سال ها برنامه ریزی و تحصیل هم چنان بازده مطلوبی آید زبان آموزان ایرانی نمی شود؟

اشتراک‌گذاری

احوالات یک خوشه ی سومی

در دفتر مدرسه بحث داغی درباره پرداخت نقدی یارانه ها درگرفته است.اکثریت حامیان دولت اند که رای شان را نیز به رئیس دولت داده اند و برق شوقی در نگاهشان است که خوشه اولی هستند یا دومی.از اتاق مجاور صدایشان را می شنوم.یکی می گوید ظاهراً برای کارمندان دولت را از ماه بعد به حساب می ریزند.خشنودی در صدایش هویدا است.دیگری می گوید ما باید خوشه ی اولی می شدیم.برادر زنش خوشه یک بود او هم نیمچه حسادتی را در احساسش پنهان می کرد.دبیر رشته حسابداری برایشان استدلال می کند که پول نقد دریافت کردن الزاماً دلیل بر افزایش قدرت خرید نخواهد بود.دبیر فیزیک می گوید ای آقا! مهم اینه که فعلاً این پول رو بدن.ما از الآن چاله اش رو هم کندیم!! معاون مدرسه می پرسد آقا این سود سهام عدالت چی شد؟! خبری نشد؟! دبیر عربی که به نظر پیگیر قضیه است مراحل را برایش توضیح می دهد.او هم اشتیاق کسب پول مفت را پنهان نمی کند و البته از ثبت نام مسکن مهر هم می گوید که در چه مرحله ای است.خلاصه به دست آوردم که دولت مهرورز برای هر گروهی هدیه ای ( صدقه رای جمع کن ) در نظر گرفته است.وارد دفتر می شوم.بحث شان قطع می شود وبه احترام می ایستند و سلامی و احوالی و آخر آنکه : جناب میرخانی شما خوشه اولی هستید یا دومی؟! می گویم بلد نیستم.توضیح بدهید.دبیر زبان می گوید: توضیح لازم ندارد.ایشان خوشه سومی هستند و این را طوری می گوید که انگار قرار است سهم خوشه ما را از مهریه مادر ایشان بپردازند!! و به این شکل فهمیدم که من یک خوشه سومی هستم.ظاهراً این روزها همه خوشه ای دارند،شما چطور؟!!

اشتراک‌گذاری

نه آموزش نه پرورش !!

در روزنامه همشهری از قول وزیر محترم ( می دانید که در ایران تمامی مسئولین،وزرا،وکلا،نهادها،ارگان ها و به طور کل هرچه که ربطی به نظام دارند موصوف به صفت موکده ی محترم می باشند) آموزش و پرورش می خوانم که : ” با سواد ترین معلمان باید برای دوره ابتدایی تربیت بشوند.” ما هم با خود می اندیشیم که عجب!!! نه بابا؟!! سری به کتب دوره ابتدایی بزنید به دست می آورید که مظروف این کتب به قدری حقیر و کهنه و مقلد پرور است که اگر با سواد ترین معلمان را برای این دوره بار بیاورند و به کار بگمارند و پولشان را هم داشته باشند که بدهند، باز هم کاری از دستشان بر نمی آید.در نظامی که معلمش برای هر خط و کلامی خارج از فهوای مصوب کتب تحمیلی باید به هزار مرجع ذی ربط و بی ربط پاسخ گو باشد و مدیر مدرسه ای که اگرفقط کمی بخواهد در کارش خلاقیتی افزون کند، چنان زیر اخیه اش می برند و چپقی از او چاق می کنند که هزار بارتائب و پشیمان می شود از خطایی که از او سر زده،انبیای الهی هم باید محتوای تعالیمشان را  با سرفصل های وزارت محترم اموزش و پرورش چک کنند که مبادا آب باریکه ی صدقه وار دولت مهرورز از کف شان برود.

در این پنج شش سالی که مرنکب مدرسه داری شده ام و هم نشین جماعت مسما به فرهنگی!! آن چه در جواب جناب وزیر به ذهنم می رسد آن است که ماشین معیوب  بی سوخت را به دست ماهر ترین رانندگان هم بسپاری داستان آش و کاسه اش تفاوتی با قبل نخواهد کرد.نظام آموزشی به خصوص در دوران ابتدایی چنان است که شیره ی اعتماد به نفس و خلاقیت در بین کودکان را می مکد و آنچه می گذارد تفاله ای است از تقلید و ترس و تعجب و پرسش بی باسخ.اگر از دل همین نظام معیوب هم انسان های فرهیخنه ای رشد کرده اند به حساب خود و نظام تربیتی مگذارید که طرفه حکایتی دیگر دارد و حدیثش تکرار حکایت ناله ی ما و گوش شما است.

اشتراک‌گذاری

قدیم،جدید،نوین و دوباره قدیم

در شورای عالی آموزش و پرورش تصویب شده است که مقطع راهنمایی از نظام آموزشی کشور حذف شده و دو دوره شش ساله ابتدایی و متوسطه جانشین آن شود.یعنی همان نظامی که از سال ۱۳۱۳ تا ۱۳۴۵ در کشور اجرا می شده و تا آنجا که من اطلاع دارم برگرفته از نظام آموزشی فرانسه بوده.نظام قدیم، نظام جدید، نظام نوین…در این چند سال اخیر به طور متوالی ظاهر نظام عوض می شود اما محتوای آن نه تنها تغییری نمی کند بلکه خروجی آن نیز دانش آموزانی به مراتب کم سواد تر و بی مهارت تر نظام پیشین می شوند.مقایسه کنید یکی از اطرافیان تان را که دانش آموخته دبیرستان ها یا هنرستان های نظام قدیم هستند با آنچه امروز می بینید.آزمون و خطا هم چنان ادامه دارد و دانش آموختگان این نظام آنگونه که من شاهد هستم روز به روز کم سواد تر و بی مهارت تر از این نظام فارغ التحصیل می شوند.نتیجه اش هم که می دانید چه می شود !!

اشتراک‌گذاری
  • 1
  • 2